جای خالی...

جآی خآلیِ تُو رآ بآ عَروسَکی پُر کَردِه اَم
هَمآنَند تُوست
مَرا دوست نَدآرَد
دِلَش بَرآیَم تَنگ نِمی شَوَد
اِحسآس نَدارَد
اَمآ هَرچِه هَست، دِلَم را نِمی شِکَنَد.

نانوشته هایم بسیارند
مثل بی قراری هایـم
من سکــوتم را فریـاد می کِشــم
آخر، این آشوب درونم مرا می کُشد.

شاید روزی برسد که پشیمان شوی
از ترک کردن من و فراموش کردن خاطراتم
اگر اینچنین شد باز به سوی من برگرد
چون من هیچ گاه فراموشت نمیکنم
همیشه جایت کنارم خالی ست.

هی رفیق
زیادى خوبى نکن
انسان است، فراموشکار است
از تنهایى اش که در بیاید تنهایى ات را دور میزند
پشت مى کند به تو، به گذشته اش
حتی روزى میرسد که به تو میگوید: شما.

بعد از تو
خیلی سخت خوابم می برد …
مثل دیشب
امشب
که هرچه تمرکز می کنم صدایت یادم بیاید
نمی شود …
و
آرزو می کنم
کاش بودی
فقط
اندازه ی یک ” شب بخیر ” کوتاه الکی !
کاش بودی …

شاید بگذرم از تو

اما حساب لبهایت از تمام تو جداست

الکی ست مگر

من از آن لبها دوستت دارم شنیده ام

حالا که می روی
چشمانم را بگیر
فردای رفتنت دیدن
ندارد

 پاییز است، نه در بیرون،

 
 بلکه در درون من، سرما در درون من است،
 
 بهار و جوانی، دور نرفته‌اند
 
 اما این منم که به پیری گراییده‌ام.
 
 مرغان در هوا به پرواز درآمده‌اند،

 قــول بــده کــه خــواهــی آمــد


امــا هــرگــز نیــا!

اگــر بیــایــی

هــمه چیــز خــراب می شــود!

دیــگر نــمی تــوانــم

اینــگونــه بــا اشتــیاق

بــه دریــا و جــاده خیــره شــوم!

 ﮐﻢ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ؛


ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺭﺍﺑﭙﺮﺳﻨﺪ !
ﻭﻟﯽ .......

ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯿﺴﺖ،

ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ؛

ﺑﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﮕﻮﯾﯽ:

ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺘﻢ…

 

من غــــــرورم را به راحتــــــی به دست نیــــــاوردم

کــــــه هر وقت دلـــت خواست خـــــردش کنی

غـــــــرور من اگر بشکـنـــــــد

با تـــکـــــه هـــایـــــش

شاهـــــــرگ زنــــدگـــــی تـــــو را نیز خواهـــــد زد. . .

 

خیانت را ........

معلـم ها یادمان دادند ........

آن جـا که گفتند :

جــای خــالی را بایــد پــر کــرد ... ! ! !

 

آدمی که بخواهد برود…

میرود!

داد نمیزند که من دارم میروم!!!

آدمی که رفتنش را داد میزند..

نمیخواهد برود!

داد میزند که نگذارند برود!!!

 

مَــحال اسـت بِــبَـخشم کسـے را کــه...

وَسَـطِ خـنده هـایمـ

وَقـتــے بـه یـادش مـــــے اُفتـــم...

گـــــریـه امـ مـے گـیرد...!!!

 

کاش جایمان عوض میشد

تا

تو میدانستی

که چقدر "بی انصافی"

و

من

میدانستم

"چرا" . . .

 

دستهــايم را محکمتر بگيـر

من هنوز هم نميخواهــم

تورا...

به دست خاطرات بسپارم...

 

گـفـتـی: "بــازی" بــُرد و بـاخــت دارد...

ولـــی...

زبـانــم بـنـد آمــد بـگـویـم:

کـه مــن "بـازی" نـکـردم؛

مــن بـا تــو "زنـدگـی" کـردم!!!

تو زیر همه چیز زدی،

و من

فقط

زیر

گریه...

اینجا ...

مهم نیست کجاست...!

بی تو،

 همه جا دوردست است!

به یکدیگر دروغ نگویید

آدم است

باور می کند

دل می بندد . . .

آشناهای غریب همیشه زیادند

آشناهایی که میایند و میروند

آشناهایی که برای ما آشنایند

ولی ما برای آنها...

نمیدانم واقعا چرا و چگونه میشود

که همه روزی

آشنای غریب میشوند

یکی هست ولی نیست

یکی نیست ولی هست

یکی میگوید هستم ولی نیست

یکی میگوید نیستم ولی هست

و در پایان همه بودنها و نبودنها

تازه متوجه میشوی

که:
یکی بود هیشکی نبود

این است دردی که درمانش را نمیدانند

و ما هم نمیدانیم

که آن یکی که هست کیست

و آن هیچکس کجاست

کاش میشد یافت

کاش میشد شکستنی نبود

کاش میشد زیر بار این همه بودن و نبودن

خرد نشد.....

لعنت به من كه ساده دل بريدم....لعنت به من كه دردتو نديدم

لعنت به من كه پاي تو نموندم....لعنت به من كه قلبتو شكوندم

روياي تو شده جدايي از من....همنفسم بيا بمون پيش من

خودت ميدوني كه سهم ما نيست....جدايی و بريدن و شكستن

چشماي من پر از اشك شب و روز....حق ميدم بهت تو اتيش عشق من نسوز

برو با کسی كه تو روياهاته....ولي بدون قلب منم باهاته

روياي تو كابوس شب هاي من....دليل خنده هات حرف دل من

ميخواي بري ،برو كنار اون كه....حرفاش دروغه گل تنهاي من

باز هم که رفتی و تنهایی من سر به فلک کشیده است
باز هم که نیستی و اشکهایم سیل مانند مرا به زیر کشیده است
باز هم که سوختی و باز برای شمع شدن پشیمان شده ام
باز هم که یادت امانم را بریده است
باز هم که غصه دارم در قلب تاریکم از نبود تو
باز هم که نمیشنوم صدای دلنشینت را در خانه سوت و کورم
باز هم که گم شدی در خاطره ها وچشمم از دیدن عکس تو سیر نمیشود
سالهاست که رفتی ولی هر روز اینها را تکرار میکنم
شاید بشنوی ،بفهمی،احساس کنی
در واقعیت نه ولی انتظار امدنت در خوابم را که میتوانم داشته باشم
باز هم که بغض و بعد ..............مثل همیشه

بی تو یه وقتا دل من میگیره از زمونه

تو نیستی اشکام میریزه آروم به روی گونه

بعد منو سادگی هام کی پیش تو میمونه

بچه نشو من هنوزم عاشقتم دیوونه :-(

تو روزگاری که دلم از بی کسی جدا نیست

غربت و تنهایی من از عاشقی جدا نیست

تنها شدم توقعی از یار بی وفا نیست

تنها شدن که معنی اش آغاز مشکلا نیست!!

روزگاري عاشقم بود دگر نيست كه نيست

يادي از من در دلش اكنون دگر نيست كه نيست

عشق پاكي بود و يك دنيا صفا در بين ما

اما اكنون اثري از آن همه روزهاي خوب نيست كه نيست

در كنار من تو بودي و فقط عشق تو بود

اما افسوس اثري از تو دگر نيست كه نيست

دست گرمي بود و يك دنيا صفا در دست تو

حلقه اي در دست من بود دگر نيست كه نيست

روزي مي آيد كه برگردي پشيمان نازنين

اما افسوس اثري از من مگر در زير خاك نيست كه نيست

تعداد صفحات : 81
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 81 صفحه بعد